فهمش، از مصدر فهمیدن ساخته شد؛(فهم+ - ِ ش)، چونان خوانش، رَوِش، جوشش، و...، به معنای درک کردن، دریافتن و به نهانخانه ی معنایی چیزی راه بردن.
ما این دو واژه ( فهمش و خوانش) را، با هم به کار می گیریم و بر این باوریم که این دو، همانند دو کفه ی آوایی هستند و لَخت های موسیقایی ِ همسنگی در تلفّظ دارند. این همآیی و هم آوایی، هموَندی به هنجاری در سامانه ی ذهنی دارد و بستر مناسبی برای هم نشینی دو واژه، در ذهن و زبان پدید می آورد و کاربست و درک آن را آسان می کند.
از سویی دیگر، آمدنِ فهمش در پی ِ خوانش، بیانگر فرایند یادگیری و ادراک است و آن خواندنی از دید ما ارجمند است که به فهمش بینجامد.
خوناشِ بی فهمش، فریاد بی آوایی است که در خود فرو می میرد؛ به همین روی، فهمش، پس آیند یا پی آیندِ خوانش ِ به آیین است.